از زلف هر کجا گرهی برگشاده ای


از زلف هر کجا گرهی برگشاده ای

از زلف هر کجا گرهی برگشاده ای


از زلف هر کجا گرهی برگشاده ای

از زلف هر کجا گرهی برگشاده ای


از زلف هر کجا گرهی برگشاده ای

از زلف هر کجا گرهی برگشاده ای


بر هر دلی هزار گره برنهاده ای

بر هر دلی هزار گره برنهاده ای
بر هر دلی هزار گره برنهاده ای
بر هر دلی هزار گره برنهاده ای
بر هر دلی هزار گره برنهاده ای
بر هر دلی هزار گره برنهاده ای
بر هر دلی هزار گره برنهاده ای
در روی من ز غمزه کمان ها کشیده ای
در روی من ز غمزه کمان ها کشیده ای
در روی من ز غمزه کمان ها کشیده ای
در روی من ز غمزه کمان ها کشیده ای
در روی من ز غمزه کمان ها کشیده ای
در روی من ز غمزه کمان ها کشیده ای
در روی من ز غمزه کمان ها کشیده ای
بر جان من ز طره کمین ها گشاده ای
بر جان من ز طره کمین ها گشاده ای
بر جان من ز طره کمین ها گشاده ای
بر جان من ز طره کمین ها گشاده ای
بر جان من ز طره کمین ها گشاده ای
بر جان من ز طره کمین ها گشاده ای
بر جان من ز طره کمین ها گشاده ای
بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی
بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی
بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی
بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی
بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی
بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی
بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی
الا بر وفا و مهر کز این دو پیاده ای
الا بر وفا و مهر کز این دو پیاده ای
الا بر وفا و مهر کز این دو پیاده ای
الا بر وفا و مهر کز این دو پیاده ای
الا بر وفا و مهر کز این دو پیاده ای
الا بر وفا و مهر کز این دو پیاده ای
الا بر وفا و مهر کز این دو پیاده ای
گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل
گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل
گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل
گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل
گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل
گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل
گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل
تو خود ز مادر از پی این کار زاده ای
تو خود ز مادر از پی این کار زاده ای
تو خود ز مادر از پی این کار زاده ای
تو خود ز مادر از پی این کار زاده ای
تو خود ز مادر از پی این کار زاده ای
تو خود ز مادر از پی این کار زاده ای
تو خود ز مادر از پی این کار زاده ای
دیدی که دل چگونه ز من در ربوده ای
دیدی که دل چگونه ز من در ربوده ای
دیدی که دل چگونه ز من در ربوده ای
دیدی که دل چگونه ز من در ربوده ای
دیدی که دل چگونه ز من در ربوده ای
دیدی که دل چگونه ز من در ربوده ای
دیدی که دل چگونه ز من در ربوده ای
پنداشتی که بر سر گنج اوفتاده ای
پنداشتی که بر سر گنج اوفتاده ای
پنداشتی که بر سر گنج اوفتاده ای
پنداشتی که بر سر گنج اوفتاده ای
پنداشتی که بر سر گنج اوفتاده ای
پنداشتی که بر سر گنج اوفتاده ای
پنداشتی که بر سر گنج اوفتاده ای
گفتی که روز سختی فریاد تو رسم
گفتی که روز سختی فریاد تو رسم
گفتی که روز سختی فریاد تو رسم
گفتی که روز سختی فریاد تو رسم
گفتی که روز سختی فریاد تو رسم
گفتی که روز سختی فریاد تو رسم
گفتی که روز سختی فریاد تو رسم
سخت است کار بهر چه روز ایستاده ای
سخت است کار بهر چه روز ایستاده ای
سخت است کار بهر چه روز ایستاده ای
سخت است کار بهر چه روز ایستاده ای
سخت است کار بهر چه روز ایستاده ای
سخت است کار بهر چه روز ایستاده ای
سخت است کار بهر چه روز ایستاده ای
خاقانی از جهان به پناه تو درگریخت
خاقانی از جهان به پناه تو درگریخت
خاقانی از جهان به پناه تو درگریخت
خاقانی از جهان به پناه تو درگریخت
خاقانی از جهان به پناه تو درگریخت
خاقانی از جهان به پناه تو درگریخت
خاقانی از جهان به پناه تو درگریخت
او را به دست خصم چرا باز داده ای
او را به دست خصم چرا باز داده ای
او را به دست خصم چرا باز داده ای
او را به دست خصم چرا باز داده ای
او را به دست خصم چرا باز داده ای
او را به دست خصم چرا باز داده ای
او را به دست خصم چرا باز داده ای